سالن فرودگاه امام خمینی زیاد شلوع نبود، یکی دو روز به ماه رمضان مانده تقریبا روز خلوتی را سپری می کرد. خانمی به دو زبان انگلیسی و فارسی اعلام کرد مسافرین محترم پرواز.... به مقصد .... برای تحویل بار به ......مراجعه نمایند. صفی تشکیل شد و مسافران بلیط و چمدان به دست آرام آرام جلو می رفتند، تقریبا همه ساکت بودند به جز دو جوانک بین بیست تا بیست و سه سال که گاهی شوخی هایی ساده با هم می کردند تا وقت گذرانی کرده باشند. آقای متشخصی از راه رسید، از همانها که در اولین نگاه هم می توان فهمید که احتمالا بسیاری از نقاط دنیا را دیده و به گشت و گذار پا نهاده است.